قیمومت
]تلفظ: قَ مَ – اسم مصدر، در عربی: قیمومه] به معنی سرپرستی، قیّم بودن است. قـَیـِّم یعنی سرپرست و تکیهگاه. در حقوق بینالملل در دوران پس از جنگ جهانی اول این عبارت برای سرپرستی یک کشور توسط کشور دیگر به حکم جامعه ملل اطلاق میشد.
کلمات قیمومیت و قیومیت [قَ یّ یَ، در عربی: قیّومیه] که هر دو مصدر مجعول هستند نیز در همین معنا استفاده شدهاند. قیّومیت مصدر ساختگی (مجعول) به شکل عربی است که در متون فارسی مصطلح شدهاست و از ریشهٔ «قیّوم» است و نه «قیّم». در اصطلاح سیاسی، قیّومیت در معنی همین قیمومت به کار رفتهاست. قیمومیت هم گفتهاند که رایج نیست و به همین ترتیب از لحاظ زبانشناسی محل اشکال است.
در اصطلاح سیاسی ظاهراً برای اشاره به وضعیت یک کشور استعمارگر به کار رفتهاست و کشور مستعمره یا اشغال شده را تحت قیمومت یا تحت قیومیت گفتهاند.
معنی قیمومت در فرهنگ فارسی دهخدا[
«هنوز بعضی کشورهای ضعیف تحت قیمومت دولتهای بزرگند.
غلط رایج[
قیمومت مانند شیخوخت در هیچیک از منابعی که در دسترس ماست دیده نمیشود … از سوی دیگر قیمومیت هم که مستعمل است، صحیح نیست.»[۱]
«در اصطلاح حقوقی، به معنی اخص ولایت قهری و آن ولایت پدر و جد پدری و وصی منصوب از طرف یکی از آنهاست بر طفل و بر غیر رشید و مجنون به شرطی که عدم رشد یا جنون او متصل به صغر باشد. محجوری که به صفات بالا نباشد، ولایت را نسبت به او قیمومت نامند.»[۲]
راجع به قیمومت در هفت باب گفتگو میشود:
- محجورینی که برای آنها نصب قیّم میشود.
- دادگاه صالح و نصب قیم
- تکالیف و اختیارات قیم
- نظارت دادستان در اعمال قیم
- مسئولیت
- عزل قیم
- پایان قیمومت
برای شرح این هفت رجوع به حقوق مدنی، تألیف امامی، جلد ۵، صص ۲۸۳–۲۸۴ به بعد و قیمومیت شود.